تبریک سال نو 1402

در روزهای اول بهار 1401 به لطف راهنما و دوستی، به اطراف سلطانیه برای دیدن معبد اژدها رفتیم. می‌گویند ارغون شاه در دل کوه معبدی بنا کرده بود که هنوز بقایای آن به شکل دو اژدهای باشکوه به‌جا مانده است.

درحالی‌که آنجا قدم می‌زدم در رویا، روزگاری را به خیال آوردم که شاه مغول فرمانروای سرزمین بی‌کرانی شده، به اینجا می‌آمده، یک طاقی آن بالا، سرستون‌های حجاری شده، حوض آبی که در آن نیلوفرها می‌درخشیدند و بازتاب تصویر آسمان و مجسمه‌ها در آب حوض…

دستور داده بود بهترین هنرمندان را از چین و ماچین بیاورند تا زیباترین خلوتگاه جهان را برای او بسازند. سال‌ها طول کشید تا شایسته‌ی شاهان شد!

نگاهی کردم، یک سرستون زیبا و خرده‌هایش روی زمین افتاده بود، چیزی از آن جلال و شکوه باقی نبود جز دو اژدهای تنها بر دل کوه و حوضی بی آب و خالی. اینجا که روزی خلوت پادشاهان بود حالا متروکه‌ای است، ثبت در آثار باستانی.

دور افتاده و تنها.

اما بهار آمده، از زیر همه سرستون‌های سنگی یک دسته علف سبز با نیروی کم‌نظیری بیرون زده بود.

گل‌های ریز زرد و علف‌هایی که در زیر آن سنگ‌ها با قدرت و نیروی عشق بیرون آمده بود، تنها و تنها تجسم این شعر خیام شد:

چون عاقبت کار جهان نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش

فکر کردم، یادگاری باشد برای ثبت آن تجربه و به اشتراک گذاشتن آن. چرا که در این روزگار نیاز به تمرین بیشتری برای یافتن و دیدن علف‌ها و گل‌های ریز روییده شده از زیر سرستون‌ها داریم.

 با آرزوی شکوفایی و بهروزی                  

سال نو مبارک                               

نوروز 1402                                  

شهرزاد اسفرجانی