تولد 15 سالگی؟

15 سال پیش در 15 اسفند ماه، دنیای من عوض شد.
از شرکت خودم#داروگ بیرون زدم. به درخواست خودم.
بدون آن‌که بدانم به کجا می‌روم! یا اصلا می‌خواهم بروم؟
ولی امروز بعد از 15 سال دلم خواست این خروج را جشن بگیرم.
خروجی که در ابتدا برایم روزها و شب‌هایی پر از سختی و رنج به‌همراه داشت و آرام آرام با یافتن مسیری که می‌خواهم بیاموزم و در آن قدم بردارم همه چیز راحت‌تر و شفاف‌تر شد.
از من تعهد گرفته شده بود که تا 3 سال نه آژانسی تأسیس کنم، نه کارکنانی استخدام کنم و نه به سراغ مشتریان کنونی داروگ بروم.
من بودم و مقداری تجربه…
نه جایی د اشتم و نه سرمایه‌ای.
نمی‌دانستم بعد از آن قورباغه درختی که قبل از باران آواز می‌خواند حالا چه کاره هستم؟
چه ترکیبی از مهارت‌های گذشته و نوین، پاسخگوی مخاطب من است؟
دنیای دیگری بیرون از خدمات آژانس‌های تبلیغاتی به‌وجود آمده بود. برای پاسخ به ارتباطات دنیای جدید باید می‌آموختم، به کار می‌گرفتم، follow می‌کردم و follower می‌ساختم.
خودم را دوباره تعریف کردم…
حالا دیگر کمی آرام گرفته بودم و از تشویش قبل خبری نبود، به راه افتادم و تا می‌توانستم آموختم، به کار گرفتم و آموزش دادم: به خودم، به سازمان‌ها و به جوانان و علاقه‌مندان. دریافتم مهمترین و بهترین کاری که می‌توانم انجام دهم” قصه گویی” است و آن را توسعه دادم. تجربه‌هایی که در این سال‌ها با تیم‌های کوچک(اما منسجم و شفاف) در کار با سازمان‌ها و برندهایشان بدست آوردم روز به روز برایم دلیل خروج از داروگ را واضح‌تر کرد. خروجی پر منفعت برای دایره گسترده تری از ذیربطان.
امروز پس از 15 سال در نقطه ای ایستادم که دوستش دارم و به آن افتخار می‌کنم. شهرزاد اسفرجانی حالا “قصه گوی برندهای ایرانی” است و 15 سالگی یک خروج درست را همراه تمام سازمان‌ها و علاقه‌مندانی که در این سال‌ها با همکاری و اعتمادشان همراهش بودند، جشن می‌گیرد.